۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

لباس شخصيها

لباس شخصيها هم از آن داستانهاست. دوم خرداديها فريبكارانه اين انحراف اجتماعي را تنها به دوش احمدي نژاد و جناح "تماميت خواه" مي اندازند. اما چنين نيست. لباس شخصيها زاييده امروز و ديروز نيستند. اپوزيسيون رژيم گذشته پيش از انقلاب خواسته و ناخواسته اين ها را آفريده بودند و خود نمي دانستند. زماني كه رقابتهاي درون سازماني بسياري ار آنها به خونريزي كشيد، گشتاپوهاي ايدئولوژيك پاي ثابتشان شد. هر روز مي بايست هموندان سازماني چون ساعت خود را با دستورهاي فرنشينان حزبي هماهنگ مي كردند و سركشان ادب مي شدند. ترور شخصيتي سركشان از هنجارها در آمد. مجاهدين خلق بسياري از هموندان خويش را كشتند و آتش زدند (همانگونه كه پس از آن در عراق با خود چونين كردند و زندان ساختند و ..)، توده اي ها شبه زندانهاي مخفي داشتند و جبهه ي ملي زبان نفرين و بي آبرويي. آن شاعر كمونيست مسلك يا سوسياليست يا آن خطيب مذهبي، آن كوشنده ي به اصطلاح ملي مصدقي اگر به خود و از خود مي انديشيد و گفتاري ديگر گونه داشت، بي مهابا بايد له مي شد. او را خائن، نوكر، خودفروخته، سست و... مي خواندند. چه اندازه اين واژگان آشناست. از دهان خامنه اي بسيار شنيده ايد. از خميني هم نيز. اما ريشه اش بسيار پيش از خمينيست.

در گرد و خاك انقلاب، پيش از پيروزيش و شكست مردم، صداي خردورزي در هياهوي انقلاب نه تنها گم، كه له مي شد، در گستره ايي پنهاورتر از پيش. اپوزيسيون در اپوزيسيون. روزنامه ها نمي توانستند و نمي خواستند راستي را بنويسند، ياراشان نبود، چه به تير ترس و تبر پاكسازي، سرشان بيم رفتن داشت. اگر تا ديروز ترس از حكومت وقت لباس شخصيها را بي چوب و چماق مي گذاشت، انقلاب دستشان را باز كرد و هر شب اسلحه بدستان انقلابي، همين دوم خرداديهاي امروزي با دوستان پيشين و همآوردان امروزشان، از شهروندان پذيرايي مي نمودند؛ هادي غفاري از دستش اسلحه نمي افتاد، انگار كه با مردم دشمني داشتند و نه رژيم ايكس و ايگرگ. همين هم بود و هست؛ يك پاي فرمانروايي انديشه هاي خود كامه، دشمني كور با مردم است، زيرا هميشه وجودشان خشمگين كننده است. "من مي انديشم پس هستم" آزارشان مي دهد. مي گويند: نينديش!

- نمي شود؛ تا هستم مي انديشم.

- پس چاره آن است كه نباشي!

اصلاح طلبان امروزي هم خود همباز سازندگان گروهاي فشاري بودند كه كارشان زدن و حمله ور شدن به مردم و زندان بردن و شكنجه كردن و كشتن بود. در آن زمان مي زدند و البته درد را نمي فهميدند. سازمانهايي چون مجاهدين انقلاب اسلامي، كميته هاي انقلاب اسلامي، سپاه پاسداران، بسيج، دفترتحكيم وحدت....همه از ساخته ها ي نخستين فرمانفرميان دولتي انقلاب بود.

خشت اول گر نهد معمار كج تا ثريا مي رود ديوار كج.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر