۱۳۸۸ دی ۱۵, سه‌شنبه

سخن نخست

با درود فراوان به همه ی آزادیخواهان و كوشندگان راه مردم سالاری و جویندگان داد، نیكبختی، آرامش و پیشرفت مادی و مینوی ایران زمین.

خواست من از راه اندازی این وبلاگ بیشتر همپرسگی و هم اندیشی بر دشواریهایی است كه از دیروز تاریخ ایران تا امروز روز، گریبانگیر مردم ایران شده و هم راه برون رفت از آن جستن و درِ گشایشِ خردورزانه، هر چند تنها به سگالش و اندیشه، یافتن. دوستان باید به یاد داشته باشند كه راه-نموداری تنها نه به سخنوری است، زیرا كه "به عمل كار براید، به سخندانی نیست"، پس آن چه گفته شود نه تنها باید به گویایی و بهانوری (استدلال) سخن، كه باید به كارایی سنجیده شود.

روند پیشامدها و باز نهشهای سیاسی پیچیده ی كنونی، شتاب كم پیشینه و بی مانندی به خود گرفته كه شوربختانه زمان رایمندی از مردم، ویژسته جوانان، ربوده، باز دكان روی و ریا، فریب و گول پهن شده و بازار "موج سواری" رونق گرفته، "در باغ سبز" نشان دادنها، كار روزانه ی فریفتاران و بدتر از همه "جنایتكارانی" شده كه از فراموشی "خودخواسته" ی سیاسی و تاریخی مردم، نردبان "دولت مستعجل" خویش می سازند. كسانی كه خود پدید آورندگان بیشتر بدبختیهایی كه امروز مردم خواهان زدودن آن هستند، بودند، خویشتن را به فریب "تبلیغ" و رخت "پوست میش" آذین كرده اند.

چنین می اندیشم تا نتوانیم راهی روشن و درست و روشی پایدار در پیش بگیریم، تا رسشها و آرزوهای بنیادینی برای خویش نگزینیم، تا رسشهای كوتاه و گذرا یا خواستهای ناچیز و گاه كوته بینانه یا خود خواهانه راهبر ما باشند، جز باز چرخش نارسایی های گدشته نخواهد بود، آن هم با در ماندن از خستگی راه سخت هزار بار رفته ی بی انجام. اگر امروز از خویش نپرسیم چه می خواهیم، چرا و چگونه می خواهیم، و بر پاسخ آن استوار نه ایستیم، فردا با انداختن بار گناه خویش به دوش این و آن، سرزنش بی صدای شكنجه آور درون خویش را می خریم.

اگر بر این باشد كه بخشی از یك كلیت ناهنجار و بدگوهر، كه شوربختیمان از آن است و واخواهیمان نیز از آن، بی هوشمندی و شتابان، به بخش دیگر بگردانیم، چه بری به بر میكشیم؟ و اگر بی صدا بنشینیم، كه تنها سایه ی زندگی از سرمان می گذرد و ره به جایی نبرده هیچ، زمان و بخت خود را می بازیم.

می اندیشم خواستهای بنیادین ما باید كه همه ی مردم را خرسند سازد، همیشگی باشد و از همه گوهرین تر، اندك و زاینده باشد، و در عين حال در بر دارنده بی شمار چیزهایی كه در آن ریشه دارند و از آن هستی می گیرند، نمودار و راهنماییست برای هزاران هزار اصل و تبصره.

من به چهار خواست بنیادین 1)یكپارچگی ایران؛ 2) آزادی اندیشه، باور، سخن، و احزاب برای همه، بر بنیاد پیمان "حقوق بشر سازمان ملل متحد"؛ 3) سكولاریسم، یا جدایی دین (هر دینی) از دولت 4) دمكراسی( بی هیچ پیرایه ی دینی و گروهی)، آزادی گزیدن و گزیده شدن، باور دارم. این باور من است، اما درِ گفت و شنید و همپرسگی باز است و خشنود خواهم شد اگر از باور و سخن خود مرا آگاه كنید.
باید بپرسیم اگر با این خواستها همداستانیم، از این جنبشی كه به هر روی شتابان شده، تا چه اندازه، چگونه و با چه همرهان و رهبرانی، خواستهای بنیادین خویش را امید داریم و چگونه امیدمان را به "حقیقت" می گردانیم؟

در جاده ای تاریك، با چشمبند، فریاد زنان به راه نا كجا آباد، افتان وخیزان، دوان نباشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر