۱۳۸۸ بهمن ۳, شنبه

كشتند وشهيدش خواندند!

مي دانستم آنچه شد. بله مي دانستم. گفته بودم كه باز خون خواهد بود و از هزينه ي مردمي. دكتر علي محمدي را مي گويم. هر چند پيش از اين خواهر زاده ي موسوي نيز به همين سرنوشت رفته بود. اين دو نه به تصادف و همچون ديگران، بلكه هدفمند كشتندشان. خواهر زاده ي موسوي را براي پيامي به خود موسوي و دكتر علي محمدي را شايد به بزرگتر نمودن چنبره ي ترس و هراس در دل مردم و شايد هواداران جنبش.

حضور آن تروريست حزب الله لبنان، 17 شهريور را به ياد مي آورد كه مردم را از پشت تير زده بودند و گواهاني در همان زمان مي گفتند كساني در خيابانهاي پيرامون ميدان ژاله بودند كه به پارسي سخن نمي گفتند و برخي گمان مي كردند ايشان اسرائيلي اند، اما ازعربهاي خاورميانه اي بودند و از دوستان انقلاب.

انجمن پادشاهي را ناشيانه متهم نمودند و اتهام آن اندازه فريبش آشكار بود كه فريبسازانش حتي يك روز به ريسمان دروغ نتوانستند بياويزند. سايت ساختگيشان را دزدانه و زبونانه بركشيدند و در رفتند. طالقاني، مطهري، مفتح، رجايي و هموندان دفتر حزب "جمهوري اسلامي" را هم نابود كردند و سازمانهاي ساختگي- كه آشكار نشد كه بودند و چه شدند- مسئوليتش را به گردن گرفتند. احمد خميني را هم به گمان كشته اند، شايد كار خامنه ايي، محمدي گلپايگاني و رفسنجاني باشد. فاجعه سينماركس آبادان را هم در پيش چشم داريم. متهم گرفتار يكبار گفته بود "آخوندي آمد و به ما دستوراتي داد. بلند قد بود و پيپ مي كشيد...." و مي دانيم خامنه اي آخوندي بود كه پيپ مي كشيد.

اكنون براي چه كس يا كساني خواب ديده اند، نمي دانم؛ اما اين كشتارها يكدست نيست، يك سويه هم نيست. من به خود دوم خرداديها هم بد گمانم، آنها هم در كشتن پيشنه دارند. كشتارهاي زنجيره اي از زمان خميني و در زمان آنان آغاز شد، ترورهاي كوشندگان خارج نشين در زمان رفسنجاني به اوج رسيد و وزارت اطلاعات خاتمي به جان شهروندان-نويسندگان افتاد؛ هرچند كه هر بار خاتمي "اظهار تأسف" نمود.

سالهاست چنين است. از نخستين روزهاي انقلاب كشتارها به نام اين و آن سازمان دروغين آغاز شد و پس از آن با فرياد شهيد شهيد گفتن، ماستمالي گشت. كشتند و شهيدش خواندند!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر