۱۳۸۸ بهمن ۲۷, سه‌شنبه

پايان شب سيه مي تواند سپيد باشد اگر ...

تظاهرات 22 بهمن همان گونه كه از نخست پيدا بود، نمي توانست در روند جنبش روز درخشاني باشد؛ آشكار بود كه حكومت جمهوري اسلامي همچون همه ي اين 30 سال، گرداوري فرمايشي- نمايشي مردم گوسپند صفت را به بهترين شيوه انجام مي دهد. سرشت هر حكومت ايدئولوژيك به شباني گوسپندان، گله باني، شيردوشي، ذبح و خريد وفروش گله روزگار گذراندن است.

گزينش چنين روزي براي تظاهرات مخالفان جمهوري اسلامي نادرست بود. چگونه مي شد در برابر بسيج ميليوني مردمي كه در پوشش امنيتي، اقتصادي، سياسي جمهوري اسلامي مي توانند دم زنند، فرياد كشند، مرگ بر اين وآن گويند، به خيابان آمد و در زماني كه باتون و كتك و توهين و زندان و شكنجه هر آن در انتظار آدم باشد، فرياد آزادي سر داد؟

اما دشواري تنها بر سر اين داستان نيست. اين جنبش بر خلاف آنچه چندي ادعا مي كنند يك جنبش كثرت گرا نيست: از روزي كه مردم به ناچار به خاتمي راي دادند تا بلكه درمان دردهايشان باشد، بلكه نسيمي از آزادي و آساني در كشور وزان كند، تا امروز تنها ميوه ي تلاشهشان تقسيم قدرت ميان "خوديها" بود و بس. 8 سال خاتمي ريس جمهور بود و كروبي رئيس مجلس و اخوي خاتمي و بهزاد نبوي نايب رئيس و نمايندگان و دارندگان روزنامه ها و ...هم همه از قدرتمندان گذشته همچون دانشجويان پيرو خط امام، مجاهدين انقلاب اسلامي، دفتر تحكيم وحدت و يا هم پياله هاي "روحانيون مبارز" بودند.

زماني كه جنبشي اجتماعي به راه مي افتد، بايد هدفمند باشد و هدف بايد كه كوشندگان آن جنبش را سود رساند؛ نه آن كه هزينه بر دوش توده هاي مردمي و سود آوري براي چندي اندك -هرچند در درون جنبش- استوار گردد. جوانان با چه اميدي به خيابانها بيايند هنگامي كه با وجود هزازان زخمي و پريشان و دربند و صدها كشته از ايشان، باز تنها سخن از زنداني شدن نبوي و ابطحي و فرزند اين و آن قدرتمدار است و يا زير فشار بودن اين و آن آخوندي كه خود به هنگام در دست داشتن سررشته هاي امور كشور فرمان كشتار و حد و تعزير مي داد.

مردم و به ويژه جوانان چرا بايد به اين جنبش با خون و خانواده و آينده و همه ي وجودش ياري كنند هنگامي كه جريان اصلاحات هر چه دارد از جوانان امروز دارد، اما ديده اند:

1) سهمي در "جامعه ي مدني" (مطلوب خاتمي و يارانش) بدآنها داده نشده و گويا داده هم نمي شود؟

آنها از خود مي پرسند:

- پروانه ي چند حزب و گروه و روزنامه يا مجله يا حق انتخاب شدن در مجلس و يا انتخاب آزادانه، در زمان دولت اصلاحات به جواناني كه بدان راي دادند (و از خانواده هاي حكومتيها هم نبوده وچه بسا از ستيزندگان كليت جمهوري اسلامي نيز بودند) داده شد؟ و امروز سردمداران جنبش چه تضميني براي اين مطالبات مي دهند؟

-چند حزب و گروه و دسته ي سياسي بيرون از حاكميت، چه درون نشين كشور چه آنان كه به اجبار به بيرون كوچ داده شدند، به كار در دولت يا در امور مدني يا نمايندگي مجلس يا ... فرا خوانده شد؟ اصلاً چند گروه سياسي بيرون حاكميت در درون فضاي كشورشان مي توانستند و مي توانند آزادانه نفس كشند؟ و اكنون نيز چه حقي براي ايشان در صورت پيروزي جنبش انديشيده شده؟

-چند جوان كوشنده سياسي -كه جريان اصلاحات هر چه دارد از ايشان دارد- اصلاً به حساب آمدند؟

2) بيشتر رهبران (يا بهتر بگويم رهبران خود خوانده ي اين جنبش) از شيوه هاي رهبري نادرستي استفاده مي كنند و بيش از آن كه به انديشه ي پيش برد جنبش باشند به فكر كاربرد ابزاري از نيروي مردمي ودنباله ي شيوه ي حجارياني يعني "فشار از پايين و چانه زني از بالا" هستند.

3) به جز فراخوانهاي جسته و گريخته ي موسوي و كروبي، تقريباً هيچ گروه و حزب سياسي ديگري به جز مذهبيون اصلاح طلب، عملاً نمي تواند به طور فعال در اين گير و دار كمك رساند -زيرا كه بي درنگ "صفيني" شان مي خوانند- كه سر انجامش كاسته شدن از شمار تظاهر كنندگان است.

4) هدفهاي مشخصي براي جنبش نيست و تنها جنبه ي ستيزه آميز دارد بدون آن كه بداند چه مي خواهد و چرا مي خواهد تا براي آن اصول بجنگد و از پا نشيند؟

جريان اصلاحات سبز ميان انحصار طلبي و خود خواهي اش از يكسو و نياز آشكارش به ياري و كمك همگاني مردمي از سوي ديگر گير كرده؛ نمي شود در حالي كه جوانان، مردمان، دسته ها، گروهاي سياسي و فرهنگي غير خودي را تحقير كرد و به حسابشان نياورد، از همانان درخواست ياري براي رسيدن به قدرت نمود.

پايان اين شب سيه مي تواند سپيد باشد زماني كه:

1) ستاد رهبري نويني در خور و فراگير براي آن استوار شود

2) همه ي مردم سهمي در آن داشته باشند

3)هدفها آشكار، اصولي وپوشش دهنده ي نيازهاي همه ي كوشندگان ايراني بوده و فروكاسته به خواستهاي قدرت طلبانه ي بخشي از حاكميت نباشد.