۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

ساختار قدرت يا قدرت فراساختاري

قدرت سياسي از نظر علم جامعه شناسي تنها يك برايند از ساختار سياسي اجتماعي جامعه است. قدرت سياسي جايگاههاييست كه فرد يا افراد، از اين رو كه در بافت قدرت -به هر دليلي- تنيده مي شوند، پر مي كنند. اما اين جايگاهها زماني مي توانند افراد را در خويش بگيرند و چون جامه اي بر تنشان پوشانيده شوند كه بافت سياسي بافتي راستين و بر پايه هاي نيازهاي اجتماعي بوده و تار و پود اين بافت خود دست كم بخشي از كاركردهاي اجتماعي را برسازد.

تاريخ ايران نشان داده كه قدرت سياسي با همه ي شاخه ها و بافتهاي مرتبطش گاه مي تواند ساختاري منطقي و پويا باشد و گاه سست، نابافته، بر پايه ي سود كوتاه زمان و از اين رو شكننده و از هم پاشيدار. هنگامي كه نه جايگاهها، بلكه "افراد" براي "قدرت صرف" بر "مسند"ي بنشينند، كنشها و واكنشهايشان بر پويش ساختاري استوار نيست. پويش ساختاري نگاهدارنده استحكام خود بافت است، چون با گذشت زمان، ساختارها نوگرايي را مي جويند و اگر پويايي ساختاري نباشد بافت كهنه مي گسلد.

خامنه اي و احمدي نژاد هرگز دو هم پيمان بافتاري نبوده و نيستند. خامنه ايي هر كه باشد روحانيت سنتي فقاهتي را نمايندگي مي كند. او كسي است كه از پيش از انقلاب با ديگر روحانيون و مذهبي ها براي رسيدن به قدرت تلاش مي نمود. هرچند حتي در زماني كه رييس جمهور اسلامي شد، قدرت موسوي نخست وزير و رفسنجاني رييس مجلس از وي بارها بيش بود، ولي با ارتقا به رهبري قدرت نوين و بزرگي بدست آورد؛ اما درست به همان دليل كه پيش از رهبري عملا خود يك "تداركاتچي" بود و جايگاه قدرت واقعي نداشت و همچون خميني اين خلا يا تهيگي را با زور سركوب خويش هم نمي توانست پركند، مي دانست كه به زودي نيازمند اين و آن مي شود، يا بايست قدرتش را با ديگر روحانيون انباز مي گشت يا راهي براي يكه سواري مي يافت؛ راهي كه بدان بتواند رقباي قدرت را كنار زند يا سركوب كند: احمدي نژاد آن راه بود.

اما احمدي نژاد، بر عكس خامنه ايي نه پيشينه ي سياسي دارد و نه پيشينه ي مذهبي و روحاني. او نسل ميانسالي را مي نماياند كه تكنوكرات است، سالها زندگي خويش را در كمربستگي روحانيون گذرانيده و از قدرت انبازي نداشته و در طينت بيشتر يك روستازاده ي ايرانيست تا منبري بي وطن و هرجايي. رند است و از بس ذغال بدو ماليده اند خود ذغال فروش شده است. وضعيت به تندي يه سود همچون او مساعد گشت. پس از روحانيان ناگهان پيشي گرفته درست با همان وسيله منبرانگي و تحميق بر موج قدرت سوار شده و تازش آغاز كرد.

اكنون دو هميار قدرت، هر دو بي جايگاه و نابافته، به سرشاخي هم در افتاده اند و اين از نخست پيدا بود كه دير يا زود چنين خواهد شد. اين دو در زدودن مخالفان با هم همداستانند، اما در رقابت دشمن يكديگر. بافت قدرتي در ميان نيست، بلكه اين تنها گسلهاي كوچك و بزرگيست از تن اجتماع كه چندي بالا مي آيند و چندي درهم مي كوبند و چندي فرو مي نشينند.

۱ نظر:

  1. اكنون سه روز و سه شب است دارم بر template اين وبلاگ و ويژسته بر بخش پيامهاو پيوندها كار مي كنم تا آن را ساده تر و شيوه ي پيامگذاري را بهتر كنم. از بازديدكنندگان ارجمند براي دشواريهايي كه تاكنون در پيام گذاري و پيوندها داشته اند پوزش مي خواهم.


    مينوداد

    پاسخحذف